محل تبلیغات شما

این روزها یک سری گرفتاری و مشغولیاتی دارم، کم تر وبلاگ را آپدیت می کنم. در مورد یک سه راهی در زندگی بحث می کنم. بله سه راهی . فرض کنید یک مسیر را باید طی کنید(جامع ترش همه ما باید یک مسیر را طی کنیم). این مسیر اسمش زندگی است.  برای زندگی یک سری انتخاب ها پیش روی ماست.

ما امروز در قرن بیست و یکم به سر می بریم. افراد جامعه از سه اهرم مهم اثر می پذیرند. اولین اهرم  علم و دانش است. علم با  تجزیه و تحلیل عقلی ما در مورد پدیده ها و مجهولات شکل می گیرد. علم در گذر زمان کامل تر و شاخه و برگ های آن بیشتر می شود. از طرفی  نظریه های قدیمی در گذر زمان نقض و نظریه های  جدید تری معرفی می شوند.

دومین اهرم ادیان است. این اهرم با این وصف که برنامه ای برای زندگی انسان است، شکل می گیرد. ادیان مختلف همه ادعا دارند بهترین برنامه برای انسان (که خدا آن را برای انسان فرستاده) معرفی می کنند. ادیان هم در طی زمان دچار تحریفات و انحرافات و سودجویی ها گشته است. 

سومین اهرم تاریخ و گذشته ی یک ملت است. تاریخ را همیشه افراد پیروز می نویسند ولی هیچ وقت بیان نمی کنند که حقیت را گفته اند یا نه؟ این مورد هم دست خوش تحریف و دروغ می شود.

چه چیزی در قرن بیست و یکم مشکل ساز می شود؟

قرن بیست یکم یک مشکل اساسی و حاد دارد. این سه محور  رو به روی هم قرار می گیرند. علم یک سری اصول داره که تاریخ و ادیان را قبول ندارد. دین هم گرفتار سودجویی هاست و نمی تواند نوآوری ها را تحمل کند. تاریخ گذشته، را افسانه میدانند. پس افراد به سه دسته تقسیم شده اند.

  1. طرفدار ادیان
  2. طرفدار علم 
  3. طرفدار تاریخ 

همه ی آن ها ادعا می کنند بهترین برنامه را دارند. ولی اگر به نتایج نگاه کنیم. هر سه گروه فقط توهم موفقیت پیدا کرده اند. در قرن حاضر، (روز به روز) زندگی انسان ها در هر سه دسته، از انسانیت دور شده و عقب گرد شدیدی در انسان بودن داشته اند.

اما حقیت زندگی چیست؟

حقیقت زندگی نیاز به یک مدل خیلی بزرگتر دارد. مدلی که هر سه اهرم را به رسمیت بشناسد. مدلی که بتواند این سه گانگی را حل کند و انسان ها را متحد کند.  همه این اهرم ها  در نهایت امر، به نتایج واحدی خواهند رسید. شاید بهترین توصیف برای این وضعیت، شعر مولانا باشد.

چار کس را داد مردی یک درم      آن یکی گفت این بانگوری دهم 

آن یکی دیگر عرب بد گفت لا      من عنب خواهم نه انگور ای دغا

آن یکی ترکی بد و گفت این بنم  من نمی‌خواهم عنب خواهم ازم

آن یکی رومی بگفت این قیل را  ترک کن خواهیم استافیل را

در تنازع آن نفر جنگی شدند      که ز سر نامها غافل بدند

مشت بر هم می‌زدند از ابلهی    پر بدند از جهل و از دانش تهی

صاحب سری عزیزی صد زبان      گر بدی آنجا بدادی صلحشان

پس بگفتی او که من زین یک درم  آرزوی جمله‌تان را می‌دهم

اگر دوست دارید این  سه گانگی را در قالب یک داستان تخیلی بخوانید، کتاب شبانگاه آسیموف را توصیه می کنم. سرزمینی که شش خورشید دارد و هیچوقت در آن سرزمین شب فرا نمی رسد. اما بعد از مدتی آخر زمان( رسیدن شب بعد از دو هزار سال) فرا می رسد.  مردم با روبه رو شدن با شب و دیدن ستارگان دچار جنون می شوند. همه جا را به آتش می کشند. این سه محور با هم درگیر می شوند.

An image of a solar eclipse, the sky is dark blue and filled with stars and the horizon is a red glow.

در همه ی ادیان از حضور یک موعود و منجی سخن گفته شده که این سه گانگی را حل می کند. هرکسی که با تفکر یک گانه( هر کدام از این اهرم ها) قصد داشت زندگی ها را بهبود بخشد فقط  وضع  را خراب تر کرد. بی صبرانه منتظری روزی هستم که این سه گانگی حل شود.  خوشحال می شوم نظرات خودتون را بیان کنید.

 

شهود گرایی در خدمت منطق گرایی

سه گانگی علم، ادیان و تاریخ

راه کهکشانی به نام پارادایم شیفت

  ,یک ,سه ,ها ,زندگی ,اهرم ,این سه ,سه گانگی ,    ,در قرن ,ها را

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش مینی بسکتبال برای کودکان خنده آزاری